دبیرستان که بودیم با دوتا دوست و همکلاسیم بودم همیشه بعد ما پشت یکی از آلاچیقا پشت درختا یه سکو رو کرده بودیم پاتوقمون و بهش میگفتیم "کنج" امروز دلم واسه کنجمون تنگ شد دلم واسه مدرسه تنگ نشد دلم واسه اون دوتا دوستم که با بی رحمی و بی معرفتی تمام دورم انداختن تنگ نشد من دلم فقط واسه اون کنجمون تنگ شد. همین کنج دوس داشتنی من
اعتراف نومه ی یک عدد هیچا
بلاگفای دوست نداشتنی من
تنگ ,واسه ,دلم ,بودیم ,دوتا ,نشد ,دلم واسه ,تنگ نشد ,کنجمون تنگ ,تنگ شد ,واسه اون
درباره این سایت