محل تبلیغات شما



دبیرستان که بودیم با دوتا دوست و همکلاسیم بودم همیشه بعد ما پشت یکی از آلاچیقا پشت درختا یه سکو رو کرده بودیم پاتوقمون و بهش میگفتیم "کنج" امروز دلم واسه کنجمون تنگ شد دلم واسه مدرسه تنگ نشد دلم واسه اون دوتا دوستم که با بی رحمی و بی معرفتی تمام دورم انداختن تنگ نشد من دلم فقط واسه اون کنجمون تنگ شد. همین
سلام "دلا" اعترافمو میکنم و میرم آقا من از اینجا رفتم اما یه وب مخفی زدم که اونجا خودمو تخلیه ی "روانی" کنم (تاکید کردما دزشویی نکردم اونجا) و خب لطمه ای هم نخوردم از اونور از لحاظ زمانی و اینا چون اونور غریبم و هی کامنت ج نمیدم و به کسی سر نمیزنم اما تهش اینو بگم به اونور معتاد شدم باشد که "به موقعش" دل بکنم برگردم به هیچای عزیزم هرچند که اینجام خیلی خلوت شده یه سریا تا کامنت ندی براشون نمیفهمن نیستی حتی از بعضیا انتظار این حجم از بی معرفتی رو نداشتم اما خوب شد الکی که نباید توقع داشته باشم از کسی اونم مجازی . اینجا میام کامنت چندتا لاولیمو جواب میدم و میرم کسی اگه از دستم به هر دلیلی ناراحته بهم بگه نمیدونم چرا ولی بگه:/. "خوب باشید" این یه دستوره. تامام
دیگه از بلاگفا هم داره عوقم میگیره. تو این چندوقته خیلی چهره ها با اون چیزی که فکرمیکردم هستن فرق کردن خیلی. اگه بخوام واضح تر بگم قبلنا فکرمیکردم 99 درصد بلاگرای بلاگفا خیلی خوب و مهربون و خاکی و دوست داشتنی ان اما تو این چندوقته این آمار در نظرم برام شاید نصف شده و ای کاش نمیشد :( پ.ن: الآن همه به خودتون نگیرین خواهشا. 99 درصد اینایی که میگم اصن وبمو نمیخونن یا شاید حتی منو نشناسن
پنجشنبه که با عالوچه و زاالک رفتیم بیرون سر اینکه به عالوچه گفتم چرا پیجت هیچ پست و استوری ای نداره برگشت بهم گفت آخه من فقط واسه دوستای صمیمیم استوری و عکس و اینا میذارم تو که دوست صمیمیم نیستی! منم گفتم آخه هیچی تو پیجت نیست!! اون استوریایی که واسه دوستای صمیمیش که من جزءشون نیستم اصلا وجود نداشتن و پیجشم پرایوت نبود :// اصلا جوابش ربطی به سوال من نداشت :/ و باز هم یه سری دیگه گفت تو که جزء دوستای صمیمیم نیستی :| میخواستم برگردم بگم خب توام نیستی واقعا و ما اصلا رفیق فاب و صمیمی نیستیم و من اصلا دوست صمیمی ندارم چرا یجوری حرف میزنی انگار مثلا من آرزومه با شماها صمیمی شم و دوس داشتم بگم من اصلا اگه دوستی جز شما دوتا داشتم و باهم اوکی بودیم شاید با شما کات میکردم اما خب متاسفانه نگفتم ولی واقعا از طرز رفتارش عوقم گرفت و درک نکردم فازشو :/ آخه میدونین چیه؟ اگه مثلا اون دوماه یبار سراغ منو بگیره من یه ماه یه بار سراغشو میگیرم یا اگه به اونا باشه همین بیرون رفتنامونم کمتر میشه اما من اوکی میکنم و باهم هماهنگشون میکنم و واقعا نفهمیدم هدفش چی بود از اونطور حرف زدنش ولی واقعا بدم اومد ولی باز به روی خودم نیاوردم و امیدوارم برسه اون روز که از ترس تنهایی مطلق با همینام نمونم که فکرنکنن خبریه =))

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها